ای صبا! آن چه شنیدی ز لب یار بگو
عاشقان محرم یارند ز اغیار بگو
هم تو داری خبر از زلف گره در گرهش
پیش ما قصهی دلهای گرفتار بگو
شرح غارتگری زلف دلاویز بکن
وصف خونریزی آن نرگس عیار بگو
گوش را چون که ز پیغام نصیبی دادی
کِی بود چشم مرا وعدهی دیدار؟ بگو
چون حکایت کنی از دوست، من از غایت شوق
با تو صد بار بگویم که دگر بار بگو
تا دگر سرو ننازد به خرامیدن خویش
سخنی با وی از آن قامت و رفتار بگو
ای صبا! بندهنوازی کن و احوال «همام»
وقت فرصت به در بندگی یار بگو