ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حامد عسکری

باد می‌آید و می‌کاهد از آه لب تو
آه از تر شدن گاه به گاه لب تو

اوج یک خواهش تر در دل تابستان است
خنکای سبد توت سیاه لب تو

«بختیاری» شده‌ام ایل به راه اندازم
رمه‌ای بوسه بیارم لب چاه لب تو

پرده در پرده غزل مست «مرکب خوانی»
می‌چکد نت به نت از «شور» و «سه گاه» لب تو

غیر من که غَزَلام یک به یک ارزونی تُست
جیگرش پاره بشه هر کی بخواهه لب تو

سیامک قانع

روزها کار دلم لحظه‌شماری شده بود
طفلک از دست تو هر شب متواری شده بود
 
جایگاهی که به زیبایی اسمت سوگند
با تو از روز ازل نام‌گذاری شده بود
 
نیمه‌شب‌ها من و تنهایی و بغضی که شکست
اشک‌هایی که به دنبال تو جاری شده بود
 
روزهایی که نبودی دل بابونه شکست
کار مریم پس از آن گریه و زاری شده بود
 
نرگس از رفتن تو پای به بیراهه گذاشت
یاسمین از شب آغاز فراری شده بود
 
در حیاط از غم فقدان تو محبوبه‌ی شب
مست در باغچه‌ام خاک‌سپاری شده بود

تو که یک‌رنگ نبودی و دلت تنگ نبود
من هم‌آنم که دلم دانه اناری شده بود

بی تو هر شب من و تنهایی و لالایی شب
شاه غم در شب من تاج‌گذاری شده بود

افشین مقدم

به شانه‌های سست باد منم که تکیه داده‌ام
به این دو چشم بی‌گناه عذاب گریه داده‌ام

منم که از کوه خودم همیشه کاه ساختم
برگ برنده داشتم ولی همیشه باختم

من از تمام آسمان به یک ستاره دل‌خوشم
تویی که طول می‌کِشی منم که وقت می‌کُشم

نگاه کن صداقتم اسیر صد فریب شد
دل من از هر چه که بود همیشه بی‌نصیب شد

کسی برای عاشقی حکم قفس نمی‌دهد
جرم نکرده آدمی تقاص پس نمی‌دهد

صبح ندیده عمرمان زود غروب می‌شود
تو خوب زندگی کن و ببین چه خوب می‌شود

محسن یاری

در قلب من اگر هوسی دیده‌ای بگو
یک لحظه جای پای کسی دیده‌ای بگو

روراست با تو حرف زدم، در کلام من
گر نکته‌های پیش و پسی دیده‌ای بگو

دیری‌ست در هوای دلم پر نمی‌زنی
در دست من اگر قفسی دیده‌ای بگو

از من که در تو با دل و جان ذوب می‌شوم
نزدیک‌تر به خود چه کسی دیده‌ای؟ بگو

پیداست ریگ‌های کفم، بس که روشنم
در رود من تو خار و خسی دیده‌ای بگو

تو نونهال عمر منی گر به چشم خود
با من تو قیچی هَرَسی دیده‌ای بگو

مژگان عباس‌لو

تو را از دست دادم، آی آدم‌های بعد از تو
چه کوچک می‌نماید پیش تو غم‌های بعد از تو

تو را از دست دادم، تو چه خواهی کرد بعد از من؟
چه خواهم کرد بی تو با چه خواهم‌های بعد از تو؟

تو را از دست..؛ دادم از همین زخم است، می‌بینی؟
دهانش را نمی‌بندند مرهم‌های بعد از تو

«تو را از یاد خواهم برد کم‌کم» بارها گفتم
به خود کی می‌رسم اما به کم‌کم‌های بعد از تو؟

بیا، برگرد، با هم گاه... با هم راه... با هم..، آه
مرا دور از تو خواهد کشت «با هم»های بعد از تو

عالیه مهرابی

سور‌ه‌ی نور من امروز چراغانم کن
ابر برخیز و عطش ریز و گلستانم کن

خوردم از سفره‌ی انداخته‌ات نان و نمک
سر آن خوان نینداخته مهمانم کن

مثل یک آینه عمری‌ست به خود زل زده‌ام
بشکن آیینه و در خویش فراوانم کن

با همان آینه که شد دل بیدل زخمی
زخم بر من بزن و صاحب دیوانم کن

چیستانم که خود از حل خودم وا ماندم
یا بیاموز مرا یا کمی آسانم کن

تا به هر جا نپرد هدهد اندیشه‌ی من
اسم اعظم به من آموز و سلیمانم کن

راز زیبایی گیسوست پریشان‌حالی
گیره‌ی بخت مرا باز و پریشانم کن

لیلا عبدی

پاره‌های یک تن و دور از هم‌ایم این روزها
مثل اوضاع زمانه درهم‌ایم این روزها

فکر نان از عشق می‌کاهد مقصر نیستی
آه... ما بازیچه‌ی بیش و کم‌ایم این روزها

می‌دویم و جاده، انگاری دهن وا می‌کند
در هراس راه پر پیچ و خم‌ایم این روزها

می‌رسد تا استخوان این زخم‌ها، اما هنوز
در امید واهی یک مرهم‌ایم این روزها

سیب در دامان‌مان افتاد و دور انداختیم
وصله‌ی ناجور نسل آدم‌ایم این روزها

تا کجاها می‌رسد فریادهامان تا کجا؟
در نی پوسیده‌ی خود می‌دم‌ایم این روزها

بچگی کردیم، دنیا هم به بازی‌مان گرفت
دست‌هایت را بده... گم می‌شویم این روزها

ناصر حامدی

عشق را لای در و دیوار پنهان کرده‌ای
باغ گل را پشت مشتی خار پنهان کرده‌ای

ای لبانت کار دست نازنینان بهشت
راز بگشا، از چه رو رخسار پنهان کرده‌ای ؟

آسمان تار است، می‌گویند امشب ماه را
زیر آن پیراهن گل‌دار پنهان کرده‌ای

صد غزل از من بگیر و یک نظر بر من ببخش
آن چه را در لحظه‌ی دیدار پنهان کرده‌ای

آن لب تب‌دار را یک بار بوسیدن شفاست
وای از این دارو که از بیمار پنهان کرده‌ای

روزگار ای روزگار آن روزی نایاب را
در کدامین حجره‌ی بازار پنهان کرده‌ای؟