ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مریم جعفری آذرمانی

کلافه‌ایم از این فصلِ ناخلف، دیگر
چرا بهار نمی‌آید این طرف، دیگر؟

چگونه با قلم و نان به خانه برگردد -
پدر که له شده در ازدحامِ صف، دیگر

کدام خانه؟ که اصلاً وطن نباید گفت -
به این مساحتِ ویران - مَع‌َالأسَف - دیگر

نه مریم آینه دارد، نه یاسمن شاد است
که خاک هیچ ندارد - مگر علف - دیگر

براهنی! چه کنم در سکوتِ این سرسام؟
نمی‌زنند زنان دف دَدَف دَدَف، دیگر

زبانِ مادری‌ام در رسانه مُثله شده
چهار نقطه مگر مانده از شرف، دیگر؟ -

که شعرِ تازه به دنیا بیاورد شاعر
که «نحو» و «قافیه» را «می‌کند تلف»، دیگر

شهریار

پیر اگر باشم چه غم؟ عشقم جوان است ای پری
وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری

هر چه عاشق پیر‌تر، عشقش جوان‌تر ای عجب
دل دهد تاوان، اگر تن ناتوان است ای پری

پیل ماه و سال را پهلو نمی‌کردم تهی
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری

هر کتاب تازه‌ای کز ناز داری خود بخوان
من حریفی کهنه‌ام، درسم روان است ای پری

از شماتت کم کن و تیغی فرود آر و برو
آمدی وقتی که حر بی بازوان است ای پری

شاخساران را حمایت می‌کند برگ و نوا
چون کند شاخی که بی برگ و نوان است ای پری

روح سهراب جوان از آسمان‌ها هم گذشت
نوشدارویش هنوز از پی روان است ای پری

جای شکرش باقی ار واپس بچرخد دوک عمر
با که دیگر آن همه تاب و توان است ای پری؟

یاد ایامی که دل‌ها بود لبریز امید
آن اوان هم عمر بود، این هم اوان است ای پری

با نواهای جرس گاهی به فریادم برس
کاین ز راه افتاده هم از کاروان است ای پری

گر به یاقوت روان دیگر نیاری لب زدن
باز شعر دلنشین، قوت روان است ای پری

گو جهان تن جهنم شو، جهان ما دل است
کو بهشت ارغنون و ارغوان است ای پری

کام درویشان نداده خدمت پیران چه سود؟
پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری