ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

افشین مقدم

به شانه‌های سست باد منم که تکیه داده‌ام
به این دو چشم بی‌گناه عذاب گریه داده‌ام

منم که از کوه خودم همیشه کاه ساختم
برگ برنده داشتم ولی همیشه باختم

من از تمام آسمان به یک ستاره دل‌خوشم
تویی که طول می‌کِشی منم که وقت می‌کُشم

نگاه کن صداقتم اسیر صد فریب شد
دل من از هر چه که بود همیشه بی‌نصیب شد

کسی برای عاشقی حکم قفس نمی‌دهد
جرم نکرده آدمی تقاص پس نمی‌دهد

صبح ندیده عمرمان زود غروب می‌شود
تو خوب زندگی کن و ببین چه خوب می‌شود

محسن رضوانی

هرگز کسی جاش‌و نمی‌گیره
مادر نگین و گوهر خونه‌س
با این همه، خواهر برای ما
یه رونوشت از مادر خونه‌س

هرکی که خواهر داره می‌فهمه
هرکی که خواهر داره می‌دونه
مادر اگه «سلطان غم» باشه
خواهر «وزیر اعظمِ» اونه

یه درددل‌هایی تو دنیا هس
حتی نمی‌شه پیش مادر گف
یه درددل‌های بزرگی که
تنها باید تو گوش خواهر گف

وقتی عروسی می‌کنه انگار
یه تیکه از قلبت جدا کردن
با این که می‌خندی ولی چشمات
دنبال جای گریه می‌گردن


عین زلال حوض، یک‌رنگن
عین گلای نسترن، حساس
تو سرد و گرم زندگی‌هامون
تلطیف خونه کار خواهرهاس

خوب و قشنگ و ترد و بارونی
مث بهارن مث پاییزن
وقتی برادر می‌ره سربازی
دل‌تنگ می‌شن اشک می‌ریزن

هرکی که خواهر داره می‌فهمه
هرکی که خواهر داره می‌دونه
مادر اگه «سلطان غم» باشه
خواهر «وزیر اعظمِ» اونه

حانا

تو این چشمای آرومش چقد دلواپسی داره
میون این همه آدم، یه دنیا بی‌کسی داره
 
دلش مشکی، تنش مشکی، تموم باورش مشکی
اگر چه صورتش سرخه، ولی بال و پرش مشکی
 
همین جا تو خیابونه، کنار رد شدن‌هامون
تو این بی‌رحمی دنیا دلش گرمه به دستامون
 
آدامس و پوستر و لنگ و گل و واکس و سفیداب و
یه شب خوابش نمی‌گیره، یه شب می‌ترسه از خواب و
 
واسش هر یه قرونی هم حساب کار امروزه
هنوز مرداده اما اون تو فکر عید نوروزه
 
از این دنیا دلش خونه، باید مرد خودش باشه
تموم پول امروزش واسه سیگار باباشه
 
بساط خستگی‌هاشو فقط دیدی و خندیدی
اگه بی‌غیرتی باشه، چرا فحش پدر می‌دی؟
 
نه دهقان فداکاری، نه رحمی تو دلت داری
تو خیرت هم پر از شرّه، چرا انقد طلبکاری؟
 
باید دنبال داروها به جای دفترش باشه
همین بابای تریاکی باید بالا سرش باشه
 
باید فکر خودش باشه، به فکر خواهرش باشه
با این دستای کوچیکش پناه مادرش باشه
 
نه عشق دکتری داره نه ترس از بی کس و کاری 
فقط امروزو می‌بینه، فقط امروز اجباری
 
من و تو ادعا داریم، شعارامون همه کشکه
همین شعر بنی‌آدم که دردت دردمه، کشکه
 
جلو پاتو ببین لوتی، ببین دنیا کجا می‌ره
ببین زیر دماغت رو، اگر چه دیدنش دیره

عبدالجبار کاکایی

کنار عکس تو پر ازحال و هوای گریه‌ام
شِکوه نمی‌کنم ولی پر از صدای گریه‌ام

شکوه نمی‌کنم ولی حریف دنیا نمی‌شم
مثل یه بغض کهنه‌ام جون می‌کَنم وا نمی‌شم

برق کدوم ستاره زد تو چشمایی که یادمه
تو دل سپردی از ازل تو پر کشیدی از همه

حس کدوم فاصله بود که از رگ تو کنده شد
بین کدوم دقیقه بود که قلب تو پرنده شد

شکوه نمی‌کنم ولی دنیا فقط یه منظره‌س
تو اون طرف من این طرف فاصله مون یه پنجره‌س

تو قصه موندی همه شب، تو ریشه بستی همه جا
اسم تموم کوچه‌ها، سهم تموم آدما

من از هجوم خستگی حریف دنیا نشدم
کنار سفره‌ی زمین نشستم و پا نشدم

احسان رشیدی

به چیزایی فک کن که شادت کنه
به این خونه‌ی گرم آینده‌دار
به عصرا که با هم می‌ریم سینما
به فیلمای طولانی و خنده‌دار

به ماشین‌عروسی که گل می‌زنم
صدای «اِبی» وقت رانندگی‌م
به فالای شیرین پشت چراغ
چراغای سبز تو به زندگی‌م

به اسمی که رو بچه باید گذاشت
به شیرینی سخت یک انتخاب
به آینده‌ی روشن بچه‌مون
به یه دختر لوسِ حاضرجواب

به هر هفت روزی که پیش همیم
به این هفته‌های پر از زندگی
همه گفتنی‌ها رو گفتم... حالا
یه چیزاییم هست تو باید بگی

نرگس جعفری

خودم با خودم آشتی می‌کنم
خودم با خودم هی به هم می‌زنم
من اون قدر تنها شدم بعدِ تو
که با سایه‌م این‌جا قدم می‌زنم

بدون بهونه بدونه دلیل
برای خودم عطر و گل می‌خرم
مث آدم‌هایی که دیوونه‌ان
صدات می‌کنم اسم‌تو می‌برم

خودم با خودم زندگی می‌کنم
خودم می‌گم و هی خودم می‌شنوم
دلم خیلی از دست دنیا پُره
صدای تو رو کم می‌شنوم

خودم با خودم دردودل می‌کنم
تا از گریه از غصه خوابم بره
می‌دونم نمی‌فهمی تو این اتاق
چه‌قدر زندگی بی‌تو سخت می‌گذره

«ته تنهایی هم‌این جاست که می‌گن
این هم‌اون آخر دنیاست که می‌گن»

مینا غلامی


من مثه آدمای معمولی هوسِ چای و کافه می‌کردم!
صبح پا می‌شدم یه چیزِ جدید به هدف‌هام اضافه می‌کردم!

مثلِ این روزها نبودم که بخزم تو اتاق صبح تا شب
واسه‌ی یک سفر... یه مهمونی... ملتی رو کلافه می‌کردم!

با یه تصویرِ بد تهِ فنجون آسمون به زمین نمی‌اومد!
اون قدیما فقط واسه خنده وقت صرفِ خُرافه می‌کردم!

بچه که بودم آرزوهامم مثلِ چایِ صُب[ح]انه شیرین بود
نقشِ اصلیِ رویاهامو همش پسری خوش‌قیافه می‌کردم!

سور و ساتای دل‌خوشیم اصلا" احتیاجی به دنگ و فنگ نداشت
آخ که چه بازیایی اون روزا با بالشت و ملافه می‌کردم!

دوست دارم دوباره برگردم به زمانی که زنده‌تر بودم
حتی به روزهایی که سرِ هر چی دعوا مُرافه می‌کردم!

مُردم از بس تا ظهر خوابیدم! مُردم از بس که حسِ هیچی نیست!
کاش می‌شد دوباره مثلِ قدیم هوسِ کافه مافه می‌کردم!

مینا غلامی

دلم داره کم‌کم تکون می‌خوره، عجیبه!
ولی خوبه حالم یه کم
چقد احتمالش زیاده که من
یکی از همین روزا عاشق بشم!

یکی واردِ داستانم شده
که انگار دوسَم داره وقعا"!
داره زندگی‌مو عوض می‌کنه
داره برمی‌گردونه من رو به من!

یکی که تو رویام نبوده ولی
همه چی‌مو داره رقم می‌زنه
یکی که می‌دونم بگیره دلم
کنارم تا خونه قدم می‌زنه!

منی که می‌ترسیدم از رابطه!
گذاشتم ادامه بده راه‌شو
خودم فک نمی‌کردم این قدر زود
بشه حدس زد رنگِ دل‌خواه‌شو!

یه احساس وابستگی بین ماست
یه احساسی که عین دوست داشتنه!
نمی‌شناسم اون‌و به خوبی
ولی چقد ذهنیاتش شبیه منه!

از آینده می‌ترسم اما می‌خوام
ببینم خدا چی برام خواسته!
چی شد باورش کردم این آدم‌و!
قضا و قدر به خدا راسته!

بابک صحرایی

شب‌ها که بغض می‌کنی دنیا سکوت می‌کنه
زمان به صفر می‌رسه زمین سقوط می‌کنه

شب‌ها که بغض می‌کنی به مرز مرگ می‌رسم
به گریه کوچ می‌کنم ببین چه‌قدر بی‌کسم

دریایی از آرامشی، من طرحی از خروش رود
زیباترین شعر جهان، چشمان غمگین تو بود

ما از کدوم ساعت شب درگیر این تولدیم
که دیر به هم رسیدیم و بی‌وقفه شکل هم شدیم

تو که به غنچه کردن گل‌های باغچه دل‌خوشی
از عمق خاکستر شب چه‌گونه شعله می‌کشی؟

فرصت بده گریه کنم که بی‌نهایت عاشقم
فکر گریز از شب و توفان این دقایقم

بگو کجای زندگیم گم شده بودی عشق من
که خاطرات من همه در تو خلاصه می‌شدن

بابک صحرایی

خداحافظ گل لادن تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هم از عشق چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه گل تنهای بی‌خونه
لالایی‌ها دیگه خوابی به چشمونم نمی‌شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیک‌مو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچه‌مو سوزوند

تو این شب‌های تو در تو خداحافظ گل شب‌بو
هنوز آوار تنهایی داره می‌باره از هر سو

خداحافظ گل مریم گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشمات‌و به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب غم بارون‌و بردارم

نمی‌دونی چه دل‌تنگم از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می‌دونی

تو این رویای سردرگم خداحافظ گل گندم
تو هم بازی‌چه‌ای بودی تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه که بارونی نمی‌تونه
طلسم بغض‌و برداره از این پاییز دیوونه