ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسین منزوی

ایران من! ای خاک همایون من، ایران
ای عشق تو آمیخته با خون من، ایران
ای منبع الهام من، ای شور تو جاری
در شعر تر و نغمه‌ی موزون من، ایران

ای همّت مردان تو، چون نام بلندت
همتای دماوندت و هم‌سنگ سهندت
روزی که تو آهنگ شکارت به سر افتاد
شیر فلک آمد چو اسیری به کمندت

ایران! خزرت زنده و پر همهمه باشد
کارون تو زاینده و پر زمزمه باشد
تا عرصه‌ی نام است جهان، ناموران را
زانِ تو سرافرازترینِ همه باشد

افکنده شد آن کس که سرافکنده تو را خواست
شرمنده شد آن خصم که شرمنده تو را خواست
خود، بنده‌ی فرهنگ درخشان تو آمد
آن قوم که از روی طمع، بنده تو را خواست

ایران من! آفاق تو را زیر نگین باد
خورشید جهان‌تابِ تو تابنده‌ترین باد
تو صخره‌ی صمّایی و موج‌اند حوادث
تا بوده چنین بوده و تا هست چنین باد

زهرا بشری موحد

با کبوترهایِ ایوان تو هم‌قد نیستم
عاشق پروازم اما من در این حد نیستم

در جوار پنجره فولاد حالم خوب شد
هر کجا غیر از حرم باشم، فقط «بد نیستم»

حاجتم را می‌دهی حتماً، صبوری می‌کنم
خسته‌ام، بی‌طاقتم‌، اما مردّد نیستم

ذره‌ای گندم مرا پابند صحنت می‌کند
من که محتاج لب ایوان و گنبد نیستم

از خودم می‌پرسم آیا جز حرم دنیا کجاست؟
من کجای عالَمم وقتی که مشهد نیستم؟

این سفر سربه‌هواتر، این سفر عاشق‌ترم
حق بده! این بار تنها و مجرد نیستم

موقع برگشتن از مشهد خیالم راحت است
خوب یا بد، هر چه باشم، آن‌که آمد نیستم