ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

تو تشنۀ تعریفی و من بسته‌دهانم

گفتی که من از طایفه سنگ‌دلانم، به خدا نه

یا عاشق این هستم و یا عاشق آنم، به خدا نه

هر جا که تو رفتی و به هر کس که رسیدی

گفتی که من از قوم جدایی‌طلبانم، به خدا نه

چون اهل سکوتم نه اهل هیاهو

تو تشنۀ تعریفی و من بسته‌دهانم

پنهان شده در زیر سکوتم، هیجانم

تقصیر ز من نیست

دیوانۀ تو اهل سخن نیست

هر بار دلم خواست تا یک‌دله باشم

هر بار دلم خواست حرفی زده‌باشم

دیدم که همان لحظۀ گفتن نگرانم

تو تشنۀ تعریفی و من بسته‌دهانم

لحظۀ سوختنم، سینه افروختنم، عاشقی آموختنم، همه تقدیم تو باد

هی نگو حرف بزن، یک جهان شعر و سخن، قصه‌های دل من، همه تقدیم تو باد

شور و حال سازم، گرمی آوازم، شعر عاشق‌سازم، همه تقدیم تو باد

حامد عسکری

اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام
من رعد و برق و زلزله‌ام؛ ناگهانی‌ام
این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام
رودم؛ اگر چه بی‌تو به دریا نمی‌رسم
کوهم؛ اگر چه مردنی و استخوانی‌ام
من کز شکوه روسری‌ات کم نمی‌کنم
من، این من غبار؛ چرا می‌تکانی‌ام؟
بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکستۀ نامهربانی‌ام
کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست
از بعد رفتنت گل ابروکمانی‌ام
شاعر شنیدنی است ولی دست روزگار
نگذاشت این که بشنوی‌ام یا بخوانی‌ام
این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند
من دوست‌دار بستنی زعفرانی‌ام

محمدمجتبی احمدی

دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم

بعد یک عمر که ماندیم... که عادت کردیم

دست‌هامان همه خالی... نه! پر از شعر و شرر

عشق فرمود: بیایید، اطاعت کردیم

خاک‌آلوده رسیدیم به آن تربت پاک

اشک‌آلوده ولی غسل زیارت کردیم

گفته بودند که آرام قدم برداریم

ما دویدیم... ببخشید... جسارت کردیم

ایستادیم دمی پایِ درِ «باب‌الرأس»

شمر را - بعد سلامی به تو- لعنت کردیم

سهم‌مان در حَرَمت یک‌سره سرگردانی

بس که با قبلۀ شش‌گوشه عبادت کردیم

تشنه بودیم دوبیتی بنویسیم برات

از غزل‌باری چشمان تو حیرت کردیم

هی نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم و نشد

واژه‌ها را به شب شعر تو دعوت کردیم

همه با قافیۀ عشق مصیبت دارند

از تو گفتیم اگر ذکر مصیبت کردیم

وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهاش

بی‌پروبال نشستیم و حسادت کردیم

و سری از سر افسوس به دیوار زدیم

و نگاهی غضب‌آلود به ساعت کردیم

تا قیامت بنویسیم برای تو کم است

ما که در سایۀ آن قامت، اقامت کردیم

بین‌مان باشد آن شب... ما... بین‌الحرمین

از چه با زینب و عباس و تو صحبت کردیم

کاش می‌شد که بمانیم؛ ضریحت در دست...

دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم

حکومت خاکستر

این زمان شلاق بر باور حکومت می‌کند

در بلاد شعله، خاکستر حکومت می‌کند

مصیبت

همه با قافیه عشق، مصیبت دارند

از تو گفتیم اگر ذکر مصیبت کردیم