ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

فریدون مشیری

اگر ماه بودم به هر جا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم

و گر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر ره‌گذار تو جا می‌گرفتم

اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی

و گر سنگ بودی به هر جا که بودم
مرا می‌شکستی، مرا می‌شکستی

سعدی

ما یوسف خود نمی‌فروشیم
تو سیم سیاه خود نگه‌دار

هلالی جغتایی

کس مباد از خوان وصل ماه‌رویان، بی‌نصیب.

هلالی جغتایی

نیست مقصود بی‌کسان غریب
غیر وصل حبیب و مرگ رقیب

وصل جانان بود ز جان خوش‌تر
لیک مرگ رقیب از آن خوش‌تر

قیصر امین‌پور

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید

قیصر امین‌پور

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگ های سبز سرآغاز سال کو؟

بیژن اشتری

بعد از این دست من و دامن ماه دگری
من و سودای سر زلف سیاه دگری

چون تو پیمان وفا بشکنم و بنشینم
به امید نگهی، بر سر راه دگری

چشم خود فرش کنم، زیرکف پای دگر
خرمن خویش بسوزم به نگاه دگری

گر گناه است نظر بر رخ خوبان کردن
بعد از این پشت من و بار گناه دگری

آن‌قدر آه کشیدم به فراقت شب و روز
که نمانده است مرا طاقت آه دگری

به‌جز از اشک که گیرد همه شب دامن من
بر من و زاری من نیست گواه دگری

قیصر امین‌پور

هر چند که دلتنگ‌تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ‌تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه‌تر از دامن الوند
بشکوه‌تر از کوه دماوند، غرورم

یک عمر پریشانی دل، بسته به مویی‌ست
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می‌کنم از خویش
تو، قاف قرار من و من، عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره‌ی نیلوفرم و تشنه‌ی نورم

جلیل صفربیگی

من نام کسی نخوانده‌ام الّا تو
با هیچ کسی نمانده‌ام الّا تو

عید آمد و من خانه‌تکانی کردم
از دل همه را تکانده‌ام الّا تو



امسال بهار بی‌تو آغاز نشد
امسال گذشت و باز اعجاز نشد

کی سین سلام بر لبت می‌شکفد؟
عید آمد و سفره‌ی دلم باز نشد



مه، پشت در است رود، سرگردان است
بی چتر نرو! خانه پر از باران است

از جانب من ببوس ماهی‌ها را
یادت نرود کلید در گلدان است

بابک صحرایی

شب‌ها که بغض می‌کنی دنیا سکوت می‌کنه
زمان به صفر می‌رسه زمین سقوط می‌کنه

شب‌ها که بغض می‌کنی به مرز مرگ می‌رسم
به گریه کوچ می‌کنم ببین چه‌قدر بی‌کسم

دریایی از آرامشی، من طرحی از خروش رود
زیباترین شعر جهان، چشمان غمگین تو بود

ما از کدوم ساعت شب درگیر این تولدیم
که دیر به هم رسیدیم و بی‌وقفه شکل هم شدیم

تو که به غنچه کردن گل‌های باغچه دل‌خوشی
از عمق خاکستر شب چه‌گونه شعله می‌کشی؟

فرصت بده گریه کنم که بی‌نهایت عاشقم
فکر گریز از شب و توفان این دقایقم

بگو کجای زندگیم گم شده بودی عشق من
که خاطرات من همه در تو خلاصه می‌شدن

بابک صحرایی

خداحافظ گل لادن تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هم از عشق چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه گل تنهای بی‌خونه
لالایی‌ها دیگه خوابی به چشمونم نمی‌شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیک‌مو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچه‌مو سوزوند

تو این شب‌های تو در تو خداحافظ گل شب‌بو
هنوز آوار تنهایی داره می‌باره از هر سو

خداحافظ گل مریم گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشمات‌و به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب غم بارون‌و بردارم

نمی‌دونی چه دل‌تنگم از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می‌دونی

تو این رویای سردرگم خداحافظ گل گندم
تو هم بازی‌چه‌ای بودی تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه که بارونی نمی‌تونه
طلسم بغض‌و برداره از این پاییز دیوونه