ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

عالیه مهرابی

سور‌ه‌ی نور من امروز چراغانم کن
ابر برخیز و عطش ریز و گلستانم کن

خوردم از سفره‌ی انداخته‌ات نان و نمک
سر آن خوان نینداخته مهمانم کن

مثل یک آینه عمری‌ست به خود زل زده‌ام
بشکن آیینه و در خویش فراوانم کن

با همان آینه که شد دل بیدل زخمی
زخم بر من بزن و صاحب دیوانم کن

چیستانم که خود از حل خودم وا ماندم
یا بیاموز مرا یا کمی آسانم کن

تا به هر جا نپرد هدهد اندیشه‌ی من
اسم اعظم به من آموز و سلیمانم کن

راز زیبایی گیسوست پریشان‌حالی
گیره‌ی بخت مرا باز و پریشانم کن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد