این پیاده میشود، آن وزیر میشود
صفحه چیده میشود داروگیر میشود
این یکی فدای شاه، آن یکی فدای رخ
در پیادگان چه زود مرگ و میر میشود
فیل کجروی نمود، این سرشت فیلهاست
کجروی در این مقام دلپذیر میشود
اسپ خیز میزند جستوخیز کار اوست
جستوخیز اگر نکرد، دستگیر میشود
آن پیادهی ضعیف، راستراست میرود
کج اگر که میخورَد، ناگزیر میشود
هرکه ناگزیر شد، نان کج بر او حلال
این پیاده قانع است، زود سیر میشود
آن وزیر میکُشد، آن وزیر میخورد
خورد و برد او چه زود چشمگیر میشود
ناگهان کنار شاه خانهبند میشود
زیر پای فیل پهن، چون خمیر میشود
•
آن پیادهی ضعیف، عاقبت رسیده است
هرچه خواست میشود، گر چه دیر میشود
این پیاده، آن وزیر... ـ انتهای بازی است ـ
این وزیر میشود، آن بهزیر میشود
به لب چشمه سر شب به شتاب آمده بود
کوزهبردوش پی بردن آب آمده بود
خوی وحشینگهان ده بالا را داشت
آب از دیدن او در تب و تاب آمده بود
در هوا از نفسش عطر گل سنجد ریخت
شادیانگیزتر از بوی گلاب آمده بود
پیرمردان همه گفتند که همزاد پریست
بس که شاداب ز جوبار شباب آمده بود
کوزه درآب فرو رفته و از قهقههاش
اشک در چشم بلورین حباب آمده بود
رقص را درگذر باد به ریواس تنش
مخملی بود که از کوچهی خواب آمده بود
عصمتش راه به هر دزد نگاهی میبست
گر چه سکرآور و سرمست و خراب آمده بود