ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

خسرو احتشامی

به لب چشمه سر شب به شتاب آمده ‎بود

کوزه‎بردوش پی بردن آب آمده ‎بود

 

خوی وحشی‎نگهان ده بالا را داشت

آب از دیدن او در تب‎ و تاب آمده ‎بود

 

در هوا از نفسش عطر گل سنجد ریخت

شادی‎انگیزتر از بوی گلاب آمده‎ بود

 

پیرمردان همه گفتند که همزاد پری‌ست

بس که شاداب ز جوبار شباب آمده بود

 

کوزه درآب فرو رفته و از قهقهه‎اش

اشک در چشم بلورین حباب آمده ‎بود

 

رقص را درگذر باد به ریواس تنش

مخملی بود که از کوچه‎ی خواب آمده‎ بود

 

عصمتش راه به هر دزد نگاهی می‎بست

گر چه سکرآور و سرمست و خراب آمده‎ بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد