ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حامد عسکری

چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم؟
چگونه از ته یک چاه ماه بردارم؟
 
چه فرق دارد وقتی همیشه می‌بازم
سپید بردارم یا سیاه بردارم؟
 
همیشه دلخوشی‌ام بوده بعد هر بازی
یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم
 
که تو برنده شوی از شکوه خندۀ تو
برای دلهره‌ام سرپناه بردارم
 
تو مثل قلیانی، لب گذار روی لبم
به قدر ظرفیتم از تو آه بردارم
 
به لطف فاصله‌ها عشق پاک می‌ماند
مخواه فاصله‌ها را.... مخواه بردارم

حامد عسکری

گفته بودم گریه بده واسه مرد
غرور زیادش خوبه... کم نمی‌شه

مرد واسه بستن بند کفشش
پاشو بالا می‌آره خم نمی‌شه

حامد عسکری

اگه خیال تو همش باهام نیس
خلوتمو چرا خراب می‌کنن

چرا راننده تاکسیا همیشه
دوتا کرایه رو حساب می‌کنن؟

اگه خیال تو همش باهام نیس
چرا قدم‌زدن‌هامو کش می‌دم

چرا غروبا که می‌رم «کافه ماه»
می‌رم دوتا قهوه سفارش می‌دم؟

دور و برم پره از آدمایی
که داد درد مشترک می‌زنن

قصدی ندارن ولی با کاراشون
زخمای کهنه‌مو نمک می‌زنن

حامد عسکری - در سوگ بم

داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم
مرگ‌مان باد که شکواییه از زخم کنیم

مرد آن است که از نسل سیاوش باشد
«عاشقی شیوه‌ی مردان بلاکش باشد»
ادامه مطلب ...

حامد عسکری

هرکجا مصرعی از مشک و علم می‌آید
مصرع بعدی آن قافیه کم می‌آید

خاک و خون‌خوردۀ آوار بلاییم امیر
خاک برسرشدۀ عشق شماییم امیر

ادامه مطلب ...

حامد عسکری

مشکل از سبک عراقی و خراسانی نیست
همه با قافیه‌ی عشقْ مصیبت دارند

حامد عسکری

من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی
تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی

این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها
از آه زیاد است، نه از خوردن آشی

از تُنگ پریدیم به امید رهایی
ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

یک بار شده بر جگرم  زخم نکاری؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم
بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار
بایست بمیریم چه باشی چه نباشی

حامد عسکری

اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام
من رعد و برق و زلزله‌ام؛ ناگهانی‌ام
این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام
رودم؛ اگر چه بی‌تو به دریا نمی‌رسم
کوهم؛ اگر چه مردنی و استخوانی‌ام
من کز شکوه روسری‌ات کم نمی‌کنم
من، این من غبار؛ چرا می‌تکانی‌ام؟
بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکستۀ نامهربانی‌ام
کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست
از بعد رفتنت گل ابروکمانی‌ام
شاعر شنیدنی است ولی دست روزگار
نگذاشت این که بشنوی‌ام یا بخوانی‌ام
این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند
من دوست‌دار بستنی زعفرانی‌ام