ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
اصلاً قبول حرف شما، من روانیام
من رعد و برق و زلزلهام؛ ناگهانیام
این بیتهای تلخِ نفسگیرِ شعلهخیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانیام
رودم؛ اگر چه بیتو به دریا نمیرسم
کوهم؛ اگر چه مردنی و استخوانیام
من کز شکوه روسریات کم نمیکنم
من، این من غبار؛ چرا میتکانیام؟
بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکستۀ نامهربانیام
کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست
از بعد رفتنت گل ابروکمانیام
شاعر شنیدنی است ولی دست روزگار
نگذاشت این که بشنویام یا بخوانیام
این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند
من دوستدار بستنی زعفرانیام
سلام به مرد بزرگ
خیلی حال کردم با این شعر افرین
همین است دیگر وقتی زائقه جماعت سطح پایین می شود آدمی که یک غزل از بیدل دهلوی نشنود شاعر مملکتش می نویسد من عاشق بستنی... و خلایقی کف می کنند زنده باد شاعر درباری..!
اول اینکه با یک شعر در مورد یک شاعر نمی توان و نباید نظر داد.
دوم اینکه حامد عسکری شاعر درباری نیست و برای بررسی این موضوع می توان به وبلاگش سر زد و با مرور اشعارش به این موضوع پی برد.
این هم آدرسش
www.842.persianblog.ir
سوم اینکه شاعر باید فرزند زمان خود باشد و به زبان نسل خودش شعر بگوید که اگر غیر از این بود همان سعدی و حافظ و مولانا ما را کفایت می کرد.
چهارم اینکه برادر عزیز ما مردم ایران کلاً ملت جوگیری هستیم. چند سالی است که بیدل دهلوی توی بورس محافل شعری ماست و خیلی ها برای حفظ پز روشنفکری شان تا بگویی شاعر محبوبت سریع جواب می دهند: بیدل
البته حواستان باشد که همه را نمی گویم.
خداییش تا قبل از اینکه میرشکاک بیدل را کشف و ترویج کند با وجود در دسترس بودن دیوان اشعارش کی سراغی از او می گرفت؟
در آخر اینکه دیوان بیدل را بردارید و سعی کنید بدون مراجعه به لغتنامه یا راهنمای اشعارش سعی کنید غزلی از وی را بفهمید.
استادان ادبیات را که نه ولی برای ما عوام خیلی سخته.
عالی بود
خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی قشنگه
شرمنده ام باید بگویم کار خوبی نبود
سلام
سه رباعی
من هم عاشق بستنی قیفی ام
آری، این برادر ما آقای ریگستانی درست میگوید
من هم با خواندن رباعیاتی ازاین گوهر گرانبار ادبیات فارسی زمان معاصر از خود شرمگین شده و ضایع گشتم.
شمارا به خواندن بعضی از رباعیات این گوهر گرانبها جلب میکنم:
دیروز تمام آرزوهایم سوخت
چایی خوردم، ته ته نایم سوخت
مردی آمد پی اش، سمندی بژ داشت
... خب، حدس زدی که تا کجاهایم سوخت!!
یک شب به دلم ستاره ات می افتد
چشمان پر از شراره ات می افتد
هی با تلفوون(!) خونه تون زنگ نزن
ای دختر بد! شماره ات می افتد!
اه من هم تا کجاهایم سوخت !!
پس لطفاً هزلیات سعدی شیرازی را نخوانید که بیشتر شرمنده خواهید شد.
کسی ادعا نکرد که حامد عسکری گوهر گرانبهایی است و نخواندم جایی که خودش هم چنین ادعایی کرده باشد.
این رباعیات هم به گفته خودش، تفننی و پیامکی و در مایه طنز است.
salam shere ba maze va qashangi bood manam bastani zaferani doost daram.
یکی از بهترین غزلهای نویی بود که خوندم.
در مورد بیدل هم کاملاً با شما موافقم!
راستی، مهدی فرجی رو میشناسید؟؟ غزلاش معرکه است...
سلا م من هادیم پسر دائی حامد
فقط خواستم بگم حامد رفت سربازی
خدا کنه زودی بیاد
به سلامتی ان شاء الله
خیلی وقت بود که وبلاگش رو به روز نمی کرد
امیدوارم که سختی سربازی، روز ذوق لطیفش تأثیری نذاره.
20
نمره ی شما از این شعر
واقعا" متفاوتی حامد
دلم میخواد برای آقا مهدی بنویسم :
تو شعر پست مدرنی به می بگو ودکا
کلاسیکم من و با جام و باده می آیم . . .
خیلی عالی بود. آفرین بر حامد عزیز و شما
باید با دل شنید تا مزه ی عشق را فهمید.من فهمیدم .چشیدمش .شیرین بود و به دلم نشست
سلام خیلی قشنگ بود ب منم سر بزنید