ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

جواد نعمتی

در من اگر چه خاطره‌ای زنده مانده است
سنگی، کبوتران دلم را پرانده است

یعنی اگر به روی تو لبخند می‌زنم
دستی به زور، خنده به کامم نشانده است

بهمن صباغ‌زاده

هر چند دایم لای چرخ عاشقان چوب است
با این وجود احوال‌مان - شُکر خدا - خوب است

من با دلم دیوانه‌ات هستم نه با عقلم
در کارزار عشق، بی‌شک، عقل مغلوب است

هر بوسه‌ات بر بازویم حِرز یمانی شد
عاشق همیشه در پناه امن محبوب است

لب باز کردی و دلم صد باغ گل وا شد
لبخندهایت موج مروارید مرغوب است

باری، ملالی نیست تا وقتی که می‌خندی
زیبای من! حال تمام عاشقان خوب است

جواد نعمتی

رخساره‌اش سی‌ساله اما پاک و کودک بود
قربانی یک ارتباط نامبارک بود

می‌گفت اهل هر چه فکرش را کنی هستم
اما خودش اهل محلی سمت قلهک بود

دستش دعا می‌شد دوا می‌شد و گل می‌داد
من باغ بی‌بر بودم و دنیا مترسک بود

ماشاءالله ده‌دشتی


راه می‌افتد به دنبالت اگر بسیار چشم
نور خورشیدی! که دارت با تنت پیکار چشم

باغبانم، حاصل یک عمر سعی و کوشش است
آی گلچین غریبه، از گُلم بردار چشم

راز ما نقل و نبات گعده‌ی همسایه‌هاست
یا تو جایی گفته‌ای یا داشته دیوار چشم

با نگاهی می‌توان فهمید وقت رفتن است
بارها گفتی برو! ماندم ولی این‌بار، چشم!

می‌روم پنهان شوم، دیگر نمی‌یابی مرا
بعد من بر سنگ قبرم لحظه‌ای بگذار چشم

ناصر حامدی

مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده
شده‌ام بی‌رمق و غم‌زده و تا خورده

اخم کن، زخم بزن، تلخ بگو، سر بشکن
قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده

ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند؟
بس که آب و نمک از سفره‌ی دریا خورده

عشق، داغ است و دوای تن سرد من و تو
دور آتش بنشینیم دو سرما خورده؟

برسانید به یوسف که سرافراز شدی
هر چه سنگ است به بیچاره زلیخا خورده

برسانید از او صرف نظر خواهم کرد
نرساند اگر از آن لب حلوا خورده!

جواد نعمتی

آرام و بی‌بهانه نشست و نفس کشید
دور خودش برای همیشه قفس کشید

چیزی نگفت و قطره‌ی اشکی چکید و بعد
در سینه‌اش نوازش عشقی عبث کشید

باران شد و طراوت خود را به من سپرد
دست مرا گرفت و به دشت طبس کشید

شهریور تنش هیجانی همیشه بود
مرداد دست‌های مرا بوالهوس کشید

نارس نبود میوه‌ی جامانده بر درخت
پس اشتیاق چیده شدن را ملس کشید

خود را پرنده دید و مرا آشیانه کرد
ترسید و دل‌شکسته شد و پای پس کشید

چشمی کشید و رو به نگاهم نشانه رفت
جاری شد انعطاف تنش را ارس کشید