ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

جواد نعمتی

آرام و بی‌بهانه نشست و نفس کشید
دور خودش برای همیشه قفس کشید

چیزی نگفت و قطره‌ی اشکی چکید و بعد
در سینه‌اش نوازش عشقی عبث کشید

باران شد و طراوت خود را به من سپرد
دست مرا گرفت و به دشت طبس کشید

شهریور تنش هیجانی همیشه بود
مرداد دست‌های مرا بوالهوس کشید

نارس نبود میوه‌ی جامانده بر درخت
پس اشتیاق چیده شدن را ملس کشید

خود را پرنده دید و مرا آشیانه کرد
ترسید و دل‌شکسته شد و پای پس کشید

چشمی کشید و رو به نگاهم نشانه رفت
جاری شد انعطاف تنش را ارس کشید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد