برمان گردان دنیا
به روزگاری که هنوز
مُردگان زیادی را
از نزدیک نمیشناختیم
مرگ
به اندازهی بستگان دور همسایه
دور بود
به روزگاری که ترانههای حزنآلود
کسی را به یاد کسی نمیانداختند
عطرها
آدمها را به یاد آدم نمیآوردند
و در هر گوشهی این شهر
خاطرهای که پوست دل را بکند
کمین نکرده بود...