ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حافظ ایمانی

شراب می‌دهند هان! دو دست را سبو بگیر
دو دست را بلند کن، بلند شو وضو بگیر

سبو وضو گرفته با شرابِ سرخ چشم تو
وضو گرفته با گلابِ نابِ سرخ چشم تو

بیا و سرمه‌ای به سایه‌های پلک شب بکش
و سرخی انار را به لب بزن، به لب بکش

عبیر و مُشک و عود را سپندِ دانه‌دانه کن
چراغ داغِ باغ را تجلّی جوانه کن

طلوع دف‌ِّ شمس را به صبح من غزل بگو
دو بیت از شکر بخوان، سه مصرع از عسل بگو

شکر به شرط شاهدی به بزم خسروان بده
اذان بگو به گوش گل، گلاب زعفران بده

به احترام نور او قیام کن! قیام کن!
در آسمان‌ترین زمین ستاره زد سلام کن

حافظ ایمانی

انار نخل خنده را شکوفه کن به لب بده
لب مرا به حوریان بالغ حلب بده

به لولیان، پری‌وشان، سبو و سیب هدیه کن
به دختران ترکمن، ترانه و رطب بده

به خیس چشمه‌ای ببر دو دست تشنه‌ی مرا
و گیسوان ابر را ز ماهِ رو عقب بده

به جای من فرشتگان به شعر و بوسه آمدند
برای من اذان بگو شراب مستحب بده

خوشا سرم که سرخوشم از این که عاشق توام
خوشا سرم، ترنج و رنج روز را به شب بده

ساعت نیش و نوش من عقربه دار زهر تو
به عقربان نشانی از مقرّبان رب بده

روح تتن‌تنی شده... خطّ تو منحنی شده
قوس صعودی مرا دایره کن طرب بده

صدای من نصیب عاشقان اولین تو
نصاب مستی مرا به آخرین نسب بده

اقامه کن جنون پرسه‌های عاشقانه را
مرا به درد کنیه کن ابوالبلا لقب بده

حافظ ایمانی

چه خطّی می‌نویسد سرمه بر بادام طولانی
کتابت کن تماشا را به نستعلیق حیرانی

جلاجنگ سُم اسبان، خراج چشمْ‌زخم تو
بگو چشمت کنند آهوسواران خراسانی

رسولان سرِ زلفت پریشان‌اند از هر سو
به بعثت می‌رسد هر سوی این گیسو، پریشانی

چه سرخی می‌کند خنجرخرامی‌های رگ‌هایت
انارت را دو قسمت کن؛ شهید اوّل و ثانی

برقص ای آتشِ هندو دوات روی کاغذ را
که نستعلیق را شیواتر از آهو برقصانی

فراوان کرده حُسنت رونق بازار حالم را
چه حالی دارد از حُسن تو بازار فراوانی

سپاه سیب غلتید از طواف کعبه‌ی چشمت
که آسیب بلا را از مریدانت بگردانی

چه می‌گویم؟ نمی‌گویم؛ که خاموش‌اند درویشان
که خاموش‌اند هنگامی که تو انجیل می‌خوانی

سلامم را به دار آویز و در بگشا به تکفیرم
مسیحای جوان‌مرگ من از ترس مسلمانی!