شبیه رفتن تو اشکهای من جاریست
نپرس این همه بیچارگی به خاطر کیست
تو آفتاب حیاتآوری برای همه
اگر من آدمکی برفیام گناه تو چیست؟
شکست و ریخت به پایت جهان من، حالا
برو برای همیشه، خرابه جای تو نیست
شبیه باد اگر «بودنت» به رفتنات است
چگونه از تو بخواهم که چند لحظه بایست؟
زغالم و فقط از ظاهرم گریزانی
و گر نه باطن الماس و من که هر دو یکیست!