در خاک گلدان پیش گلهای جوانم
یک شاخه آواز قناری مینشانم
وقتی تو میآیی تمام پردهها را
از سالهای سال دوری میتکانم
آوازهخوان دورهگردم، جای آواز
بگذار در وصف تو تصنیفی بخوانم
مثل گِرامی کهنه، نُت میریزم از خویش
خواب خوش دیوارها را میپرانم
عصرانهی بیانتهای چای و لبخند
این بزم را تا آخر شب میکشانم
هر بار دارم چشم برمیدارم از تو
عکس تو میافتد درون استکانم
بعد از تو هرگز لب به آب و نان نه... بگذار
طعم لطیف بوسه باشد بر لبانم