با هر دلی که شاد شود شاد میشوم
آباد هر که گشت من آباد میشوم
در دام هر که رفت شریک غمش منم
از بند هر که رست من آزاد میشوم
بینم اگر که بال فغان در دلی شکست
من بر لبش نشسته و فریاد میشوم
با این نبرد سخت که با صخرهها کنم
روزی حریف تیشهی فرهاد میشوم
تا خوبتر بیان کنم ای زندگی تو را
طبع خیام و خامهی بهزاد میشوم
چون بوی گل که گاه شگفتن شود پدید
من از میان شعر خود ایجاد میشوم
«فانی» به پای هیچ کسی خم نشد سرت
آخر من از غرور تو بر باد میشوم