جهان را میتوانی ساده، سرتاسر بچرخانی
فقط کافی است بر انگشت، انگشتر بچرخانی
تمام متنهایت، شک ندارم، شعر خواهد شد
اگر تنها قلم بر صفحهی دفتر بچرخانی
به هر سمتی نظر انداختی آنجا گلستان شد
چه میشد گاهگاهی این طرفها سر بچرخانی
برای کشتن من یک نگاه ساده کافی بود
چه اصراری است که در سینهام خنجر بچرخانی
چه میشد کام ما را اندکی شیرین کنی گاهی
اگر یک بار هم در جمع ما ساغر بچرخانی
چرا این قدر جمع دوستان از هم پراکنده است؟
خدایا سعی کن این چرخ را بهتر بچرخانی