ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

سیروس عبدی

من؛ دهکده‌ای دورم و تو مثل قطاری
تنها هیجانم شده‌ای، گاه‌گُداری

لب‌های تو کشف همه‌ی جاذبه‌ها بود
وقتی که به لبخند تو افتاد، اناری

در معرض لبخند تو بسیار شبیه است
احوال دل دلهره‌دارم به شکاری

تقدیر منِ طعمه و تمثیلِ زمان است:
معصومیت جوجه در اندیشه‌ی ماری

رفتار زمان با من متروکه‌ی خاموش
بادی که گذر می‌کند از روی مزاری

حس می‌کنم این خانه مرا می‌خورد آخر
مثل بشر عصر حجر، در دل غاری

زاینده‌ی زاری شده طبعی که طرب داشت
این قابله بعد از تو شده «خاک ‌سپاری»

وقتی که نباشی گذر عمر به چشمم
هر چند غنیمت، نمی‌ارزد دو هزاری

در هر مطبی، رأی پزشکان من این بود
دلتنگِ به دیوانگیِ محض، دچاری
 
تنهایی من مشکل فقدان بشر نیست
گفتم به همه خیر، که گویم به تو آری
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد