ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

سیروس عبدی

چه سهمی دارد از عطرت، پریشان‌زاد بی‌چاره
دماغ بوکشیدن هم، ندارد باد بی‌چاره

مخدر می‌شود بعد از نفس‌های تو اکسیژن
مسیرش هم نمی‌افتد به تو معتاد بی‌چاره

«غم محرومیت» یعنی نمی‌بینند رویت را
همین اقشار مستضعف، همین افراد بی‌چاره

ببین دلتنگی‌ات کج کرده راه آفرینش را
که من در اصل آزادم ولی آزاد بی‌چاره

خدا ذوقی به من داده که تنها از تو «ننویسم»
چه ظلمی کرده‌ام در حق استعداد بی‌چاره

نمی‌نالم که در شأن شریفم نیست رسوایی
اساساً بغض یعنی توده‌ای فریاد بی‌چاره

ببین دلتنگی‌ات در خون من جاری‌ست، بعد از من
چه‌قدر اندوه موروثی، چه‌قدر اولاد بی‌چاره

نمی‌داند که با عطرت چه سکری می‌فشاند باد
همین جریان سرگردان بی‌بنیاد بی‌چاره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد