ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
نظری داشته خیّاط به الماس تنت
که زری دوخته بر حاشیهی پیرهنت
دامنت سبزتر از سبزترین دامنههاست
و دلانگیزتر از صبح بهشت است تنت
تو و این پیکر آغشته به عطر گل سرخ
که خدا ریخته کندوی عسل در دهنت
آه ای مرغ خوشآواز من! انصاف نبود
در قفس ماندن و دق کردن و پر ریختنت
که نشستهست جهانی به تماشای تو و
پاک در آتش تهمت شدن و سوختنت
«صوفیان جمله حریفاند و نظرباز ولی...»1
این هم از فال تو و حافظ شیرینسخنت
«ای بهاری که به دنبال، خزانی داری!
کاش مرغی نشود نغمهسرا در چمنت»2
۱- صوفیان جمله حریفاند و نظر باز ولی / زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
۲- مرغ زیرک نشود در چمنش نغمهسرای / هر بهاری که به دنبال خزانی دارد «حافظ»
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 26 آبانماه سال 1394 ساعت 16:39