ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

فاطمه قائدی

اسم شناسنامه‌ایت جابه‌جا شده
یک گوشه چسپ خورده و جایی جدا شده

اصلاً درست نیست که تو دست برده‌ای
اصلاً چه‌طور سنّ تو این گوشه جا شده؟

حالا بلندقدتر و زیباتر و بزرگ
مردی جسور جای تو از عکس، پا شده

تو توی این لباس نظامی عقاب نه
یک غنچه بین این همه گل‌های وا شده

دل جزء کوچکی‌ست برای رها شدن
وقتی که ذره‌ذره تنت مبتلا شده

دستت منوّری شده در بادهای داغ
دستی که خسته از قفس شانه‌ها شده

امواج رادیو سر هم جیغ می‌کشند
صالح شهید... نه... نشده... یا... چرا شده

در آخر تشهد مادر خبر رسید
جبران چند سال نماز قضا شده؟

زن‌های خانه کفش تو را جفت می‌کنند
پایت اگر چه طعمه‌ِی خمپاره‌ها شده

مردان ده بر آب روان حجله ساختند
دستان خواهران تو زیر حنا شده

حالا شناسنامه‌ی تو سنگ ساده‌ای‌ست
آن‌جا به نام کوچک تو اکتفا شده

این گونه تکه‌های اونیفرم خونی‌ات
پرچم برای صلح در این روستا شده

نظرات 1 + ارسال نظر
رامین سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 02:24

در آخر تشهد مادر خبر رسید
جبران چند(سال) نماز قضا شده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد