ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

امید مهدی‌نژاد

در این ظلامِ سیه‌کاری، سلام بر تو که بیداری
نهان در این شبِ بی‌روزن نهالِ پنجره می‌کاری

ستاره‌بازیِ تقدیر است، شب است و ماه به زنجیر است
بخوان، دوباره بخوان، دیر است، تو از سپیده خبر داری

مگیر بر من اگر گردن به پالهنگِ زمین دادم
نبود رخصت هیهاتم ز بار ذلّت اجباری

در این همیشه‌ی بی‌باران کویر تشنه فراوان است
تو - ای نبیره‌ی اقیانوس!- بگو که از چه نمی‌باری؟

هلا عقابِ افق‌پیما! مدارِ همهمه را بشکن
که خسته‌اند کبوترها از این دوایرِ تکراری

کسی فسانه‌ی فردا را به خواب نیز نخواهد دید
مگر تو پرده‌ی افسون را ز روی خاطره برداری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد