ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
غرق یک خاطره باشی و به آخر بِرِسی
به غمانگیزترین صفحهی دفتر برسی
به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب
که به یک حادثه یا یک غم بهتر برسی
از غزل کام بگیری و بسوزی هر شب
سر این رابطه این بار به باور برسی
عشق یعنی که بخواهی و بمیری، ای وای
آنقَدَر دیر، دمِ رفتن او سر برسی
با خدا عهد ببندی و بگوید باشد
دست آخر که به یک شانهی دیگر برسی
آرزوهای محال دل بی تو یعنی
لحظهای چشم ببندم، تو هم از در... برسی
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1394 ساعت 15:31