ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

سودابه مهیجی

کوه، یخبندان دژخیمِ کلاهش را
برف این سنگینی سرد و سیاهش را

از بساط خاک بر می‌چید اگر خورشید
ناگهان می‌کرد افشا روی ماهش را

سردِ ساکت، سردِ در زنجیرِ بی‌فریاد
زندگی باور ندارد اشتباهش را

در زمستان ریشه بستن جرم این باغ است
پس کمر خم کرده تاوان گناهش را

آه شامِ تا ابد! خورشید روشن کو؟
در کجای این زمین گم کرده راهش را؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد