ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مرتضی لطفی

با سر به تنگنای گریبان گریختم
آزادی‌ام بس است، به زندان گریختم

روزی برای جلوه به هر قیمتی که بود
گوهر به دست، سوی خیابان گریختم

بیچاره من! که در طلب جرعه‌جرعه شعر
از روستای خویش به تهران گریختم

بیچاره من! که تاب تسلط نداشتم
از کدخدا به شهر خدایان گریختم

بیچاره من! که فکر تلافی‌م بود و بس
نان از کفم گریخت، من از نان گریختم

بیچاره من! که در طلب آیه‌آیه نور
هر صبح سوی شام غریبان گریختم

ویرانه بود خانه‌ام از پای‌بست و من
از سادگی به نقشه‌ی ایوان گریختم

آن گوهرم که قیمتم از هر چه بیش بود
برگشتم و به گوشه‌ی همیان گریختم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد