ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

محمدرضا طاهری

مثل لالایی‌ست در گوش خلایق، شیونم
عاقبت خود را میان شهر، آتش می‌زنم

ساده بودم، فکر می‌کردم حراست کرده‌ام
با خطوط دفترم از مرزهای میهنم

از تمام دل‌خوشی‌های جهان دل کنده‌ام
روز و شب چشم‌انتظار لحظه‌ی جان کندنم

باز در آیینه تصویرم کمی ناآشناست
از صدای خویش می‌پرسم که این آیا منم؟!

از تب عشق است یا داغ برادر کاین چون‌این
مثل مرغی در تنور افتاده می‌سوزد تنم؟

رد پای بوسه‌ی یار است یا خون رفیق
لکه‌ی سرخی که جا مانده‌ست بر پیراهنم

بار، سنگین است و من کم‌طاقت و دنیا حسود
خم شدن را عار می‌دانم، دعا کن بشکنم!

نظرات 1 + ارسال نظر
عبدالله راست پسر شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 11:53

بار سنگین است اما طرفیت تکمیل نیست
بشگنی یا نشگنی اینجا کسی درگیر نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد