ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌اکبر یاغی‌تبار

خون قبیله‌ی پدرم عبری است، خط زبان مادری‌ام تازی

از بس که دشنه در جگرم دارم، افتاده‌ام به قافیه‌پردازی


جسمم به کفر نیچه می‌اندیشد، روحم به سهروردی و مولانا

یک قسمتم یهودی اتریشی است، یک قسمتم مسیحی قفقازی


دیروز کلب آل علی بودم امروز عبد بیت فلان‌الله

من دست‌پخت مادرم ایرانم مونتاژ کارخانه‌ی دین‌سازی


اندیشه‌های من هگلی امّا، واگویه‌های من فوکویامایی است

انبوهی از غوامض فکری را حل کرده است علم لغت‌بازی


تلفیق عقل و عرف و ولنگاری، آموزش شریعت و خوش‌باشی

درک نبوغ فلسفی خیّام، با فال خواجه حافظ شیرازی


ما سوژه‌های خنده‌ی دنیاییم، وقتی که یک فقیر گنابادی

با یک دو پاره ذکر و سه تا حق‌حق، اقدام می‌کند به براندازی


می‌ترسم از تذَبذَب یارانم، گفتی برادرم شده‌ای؟ باشد

اثبات کن برادری خود را، باید مرا به چاه بیندازی

نظرات 1 + ارسال نظر
او پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 19:23

کاملا مشخص است که سرکوفته تمام حقارتها و عقده ها هستی ...چقدر بدبختی تو تو از کافکا نگون بختری ...تو با خودت چند چندی؟ ! تو خود جغدی که بر جغد و جودت فضله کردی...برو خودت را ببند به پنجره فولاد ...برو غسل کن برو طهارت بگیر ...برو فقط برو ...کسی که به زمین و زمان نفرین ببنده از خدا تا انسان هیچ کس را نداری ..عجب گوهی هستی تو!!! برو خودت را بشور با تیزاب.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد