ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

شهراد میدری

مطمئناً داغ از دستِ عزیزی دیده‌اند
یا که قابِ عکس و روبان، رویِ میزی دیده‌اند

این چون‌این در باد می‌چرخند و هوهو می‌کنند
رفتنِ بر بادِ گل در برگریزی دیده‌اند

هفت دریا را نمی‌خواهند حتا قطره‌ای
ارزش دنیا به مقدار پشیزی دیده‌اند

روی گردانند از آیینه‌های روبه‌رو
خوابِ شاید دلبر پا در گریزی دیده‌اند

روح‌شان زخمی و خون از خنده‌هاشان می‌چکد
شک ندارم خنجر ابروی تیزی دیده‌اند

فال‌شان و حال‌شان تلخ است و شیرین می‌زنند
عمق فنجان قهوه‌ی چشم غلیظی دیده‌اند

من نمی‌دانم چرا دیوانه‌ها عاشق‌ترند
آخر از این عشق لامصب چه چیزی دیده‌اند؟

نظرات 1 + ارسال نظر
م.ر. ماندگار شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 23:22 https://telegram.me/kafehGhazal

ممنونم از وبلاگ خوب شما
همچنین دکلمه این شعر زیبا را در "کافه غزل" با صدای "م.ر. ماندگار " بشنوید
https://telegram.me/kafehGhazal

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد