ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بگذار سر به سینهی من در سکوت، دوست
گاهی هماین قشنگترین شکل گفت و گوست
بگذار دستهای تو با گیسوان من
سربسته باز شرح دهند آن چه مو به موست
دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق
چیزی که دیر میبَرَد از آدم آبروست!
آزار میرسانم اگر خشمگین نشو
از دوستان هر آن چه به هم میرسد، نکوست
من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب، دمی در کنار اوست
آغوش وا کن ابر! مرا در بغل بگیر
بارانیام شبیه بهاری که پیش روست
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1393 ساعت 05:55