ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
مثل اسطورههای تاریخی از اساطیر ناب لبریزی
گاه مانند «لیلی مجنون»٬ گاه «شیرین خسروپرویزی»
گاه با هر ترانه میرقصی٬ دخترانه٬ زنانه میرقصی
در خیابان و خانه میرقصی شرم را توی کوچه میریزی
تا نسیمش کمی تکان بدهد رنگ شب را به آسمان بدهد
بویی از «جوی مولیان» بدهد عطر آن گیسوان شبدیزی
سینهها رستگاه آهوها٬ شانهها آبشاری از موها
چشمها٬ مژهها و ابروها٬ همه را با هوس میآمیزی
ابرویت را کمان میاندازی گیسویت را کمند میگیری
مژهات را به تیر میکشی ای: «دختری با سپاه چنگیزی»
بوسههایت شراب شیرازی مست لبهات دفتر «حافظ»
چشمهایت دو جلد غرق جنون مثل دیوان «شمس تبریزی»
همهی کائنات را بانو! کرده مجذوب خویش، چشمانت
دیگر از من چه جای پروایی؟ دیگر از من چه چشم پرهیزی؟