ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من که پیشانینوشتم جز پریشانی نبود
همدمی مابین آدمها اگر مییافتم
آهِ من در سینهام یک عمر زندانی نبود
دوستان روبهرو و دشمنان پشت سر
هر چه بود آیین این مردم، مسلمانی نبود
خار چشم این و آن گردیدن از گردنکشیست
دسترنج کاجها غیر از پشیمانی نبود
چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود
•
من که در بندم کجا؟ میدان آزادی کجا؟
کاش راه خانهات این قدر طولانی نبود
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 ساعت 12:31