ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
با نصارا همکلامی با مسلمان همنشین
هی هنر پشت هنر میریزد از هر آستین
از نمکدان تو چیزی جز شکر بیرون نریخت
بیستون؛ شیرینی شوریست در کام زمین
هر که وصفت را شنید از جاهلی تکذیب کرد
هر کسی زیباییات را دید فرمود آفرین
چنگ میاندازم از این پس به سمت موی تو
رستگاری حاصل چنگ است بر حبلالمتین
بادها در مینوردد چادرت را از یسار
باغ مینو میشود ناگاه پیدا از یمین
نیمهی گمگشتهی من بودی و پیدا شدی
تو نگینی بیرکاب و من رکابی بینگین