ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
حالا که خداوند چنین داد و چنانت
خیرات بکن بوسهای از کنج دهانت
اصلاً دلمان هیچ، فقیران غریبیم
محتاجِ زکاتیم ز خرمای لبانت
آزردهی راهیم، تو شیخِ خرقانی
ایمان که نداریم، چه شد وعدهی نانت؟
با عشقِ مَجازی، دل ما، کهنهرفیق است
جز جسم تو، کو پنجرهای باز به جانت؟