ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
پارهپاره میکوچد آسمان از این وادی
تا مگر بیاساید در هوای آبادی
کوچهها چراغان است شهر نورباران است
پس کجاست آزادی؟ کو، کجاست پس شادی؟
فال نحس میبارد از بروج خورشیدی
لهجهی عزا دارد ماههای میلادی
قوطی معماها مثل طبل توخالی
جملگی پریزادان گرم آدمیزادی
آن مچاله، مجنون بود کنج کوچه کز کرده
این سلیطه، شیرین است پشت دخل قنادی
جفت و جور خواهد شد کار کوهکنها نیز
این هم عاقبت فرهاد در لباس دامادی
آی مادر تاریخ! دستخوش، خدا قوت
جامهی عمل پوشید وعدهای که میدادی:
راز و رمز و زشت و خوب مثل واقعیت پوچ
معجزات عقلآشوب مثل روز و شب عادی
•
ناامید، شیطان است من ز پا نمیافتم
واحهواحه میگردم در حصار این وادی
عقده بر زبان، در دل، مثل موج بیساحل
سر به سنگ میکوبم سنگهای فولادی
با امید میگردم شاید از قضا وا شد
از هماین خیابانها کوچهای به آزادی
با امید میگردم شاید از قضا وا شد
از هماین خیابانها کوچهای به آزادی
بسیار زیبا و دلنشین بود دوست خوبم ... جیگرم حال اومد