ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌محمد محمدی

می‌شود ساده از این عالم و ما فیهِ بُرید 
ولی از عشق تو هرگز، نتوان دست کشید 

چه کنم، دست خودم نیست، دلم می‌گوید   
ابرم و مقصد من: باد به هر سو که وزید 

با تو ای نقطه‌ی اوج همه‌ی رویاهام
می‌توان ساده به آن گمشده‌ی خویش، رسید 

زلف تو مثنوی و چشم تو مانند غزل
نگه‌ات: نثر روان و تن تو: شعر سپید 

نسبتش داد به خیام و به باباطاهر
چار مصراعی مژگان تو را هر که شنید   

شاه‌بیت غزل روی تو: ابروهایت 
دهن کوچکت : «ایجاز» در اشعار سپید 

با نسیم نَفَست این دل من می‌لرزد
عشق طوفانی تو، می‌شکند شاخه‌ی بید 

بی‌تو در یأس زمستانی خود می‌پوسم
آه ای فصل شکوفایی گل‌های امید

آخرش قفل طلسم دل تو می‌شکنم
می‌روم بشکنم آن شاخ سر دیو سفید 

زخمی و خسته ولی فاتح و سرمست غرور
باز می‌گردم و در دست من آن «شاه‌کلید»
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد