ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌محمد محمدی

و من چون زلف تو بر باد خواهم رفت می‌دانم
که از پیچ و خمش فردای خود را خوب می‌خوانم

چو روز روشن از چشم سیاه و مست تو پیداست
چه خوابی دیده مژگانت برای عقل و ایمانم

نگاهت بگسلد چون زلزله شهر قرارم را
ز خرمای بم لب‌هات حالا ارگ ویرانم

به راحت از ستاره‌های چشمت می‌توان فهمید
قمر در عقرب است اوضاع احوال پریشانم

بزن شخم این زمینِ - دیده و دل - را برای خویش
و من هم بشکند دستم درختی جز تو بنشانم

خیالت تخت چیزی بر نمی‌آید ز دست من
بیا فتحم بکن من شهر بی‌سرباز آسانم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد