ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را؟
دلم انگار باور کرده آن عشق خیالی را
نسیمی نیست ابری نیست یعنی: نیستی در شهر
تو در شهری اگر باران بگیرد این حوالی را
مرا در حسرت نارنجزارانت رها کردی
چراغان کن شب این عصرهای پرتقالی را
دل تنگ مرا با دکمهی پیراهنت واکن
رها کن از غم سنجاق، موهای شلالی را
اناری از لب دیوار باغت سرخ میخندد
بگیر از من بگیر این دستهای لاابالی را
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانهام بگذار
بکش بر سینهی این دیوانهی حالی به حالی را
نسیمی هست ابری هست اما نیستی در شهر
دلم بیهوده میگردد خیابانهای خالی را
آقا مجتبی عالی!
خسته نباشید.
فدای شما