گل میرود از بستان، بلبل ز چه خاموشی؟
وقت است که دل زین غم، بخراشی و بخروشی
ای مرغ، بنال ای مرغ، آمد گه نالیدن
گل میسپرد ما را دیگر به فراموشی
آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
خون جگرم تا چند مینوشی و می نوشی
میسوزم و میخندم، خشنودم و خرسندم
تا سوختم چون شمع میخواهی و میکوشی
تو آبی و من آتش، وصل تو نمیخواهماین سوختنم خوشتر از سردی و خاموشی
دریافت آواز این غزل با صدای «سینا سرلک»