ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تا نشستی روی زین، رنگ از رخ ارباب رفت
شعلهی دلگرمی خورشید عالمتاب رفت
دست بردی سمت مشک و اشکها سرریز شد
یک قدم امید آمد صد قدم مهتاب رفت
تا لبت آمد ولی تشنه به جایش بازگشت
آب را وقتی نخوردی آبروی آب رفت
دیدهبوسیِ تو با شمشیرها بسیار شد
شهرت مهماننوازی از کف اعراب رفت
کودکی چشمانتظار دیدن مهتاب بود
دیر کردی، روی دستان پدر در خواب رفت
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 13 آبانماه سال 1393 ساعت 17:48