ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

فاضل نظری

و عمر؛ شیشه‌ی عطر است، پس نمی‌ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی‌ماند

مگو که خاطرت از حرف من مکدّر شد
که روی آینه، جای نفس نمی‌ماند

طلای اصل و بدل آن چون‌آن یکی شده‌اند
که عشق جز به هوای هوس نمی‌ماند

مرا چه دوست چه دشمن ز دست او بِرهان
که این طبیب به فریادرس نمی‌ماند

من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار، منتظر هیچ کس نمی‌ماند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد