ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

امیر اکبرزاده

پاییز رخنه کرده به ذوق بهار‌ی‌ام
آواز مرده در قفس بی قناری‌ام

سرگشته پا گذاشته‌ام بر سر خودم
سِیلم، که از وجود خودم هم فراری‌ام

جانم به لب رسیده از این روزهای تلخ
لبریز شو‌کران شده جام خماری‌ام

باران شدم ولی در باغی که غنچه‌هاش
لبخند می‌زنند به این سوگواری‌ام

بیدم که پا به خاک سپرده‌ست و سر به باد
پابند یک سکون، صد سر بی‌قراری‌ام

بی‌تو فرار می‌کند از من غرور من
بغضی شکسته می‌ماند یادگاری‌ام

دنیای بی‌‌تو حیثیتم را ربوده است
در معرض تهاجم بی‌اعتباری‌ام

باید دگر به این من خسته کمک کنی
هرگز کسی به جز تو نیامد به یاری‌ام‌

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد