ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

شیرین خسروی

بگو که عمر مرا نقش روی آب کنند
از آن دقیقه که دیدم تو را حساب کنند

بگو غبار غم از روی ماه بردارند
ستاره بر سر گیسوی آفتاب کنند

اسیر عشق شدم، طوطیان خوش‌سخنت
بگو برای نجات دلم شتاب کنند

تمام خواهش من از غم تو یک شعر است
نخواه بی‌تو قوافی مرا جواب کنند

اگر نشستم و دیدم چه‌گونه می‌خواهند
هر آن‌چه ساخته بودیم را خراب کنند

اجازه داده‌ام از من تو را جدا سازند
پر از شکنجه‌ی تردید و اضطراب کنند

تمام دل‌خوشی‌ام این شده که بعد از مرگ
من و تو را به غمی مشترک عذاب کنند

ولی نه، کاش تو را سمت باغ‌ها ببرند
سپس گناه تو را پای من حساب کنند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد