ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌رضا قنبری

هر چند که در شهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود... خریدار زیاد است

من دربه‌درِ پنجره‌‌فولادم و دیری‌ست
بین من و آن پنجره، دیوار زیاد است

آن قدرکریمی که بدهکار تو کم نیست
آن قدر کریمی که طلبکار زیاد است

پاییز رسیدم به حرم، با همه گفتم:
این‌جا چه‌قدر چادر گل‌دار زیاد است

با بار گناه آمده‌ام مثل همیشه
با بار گناه آمدم؛ این «بار» زیاد است

خورشیدی و ماهی و طلوعی و غروبی
پس در حرمت روزه شک‌دار زیاد است

 گندم به کبوتر بدهم؟ شعر بگویم؟
آخر چه کنم در حَرَمت؟! کار زیاد است

نوروز به نوروز... محرّم به محرّم...
سرمست زیاد است، عزادار زیاد است

هر گوشه‌ی ایران حرم توست که با تو
همسایه‌ی دیوار به دیوار زیاد است

از دور سلامی و تو از دور جوابی
این فاصله، انگار نه انگار زیاد است

یک شب که به رؤیای من افتاد مسیرَت
دیدم چه‌قَدر لذت دیدار زیاد است...

درخواب... سرِ سفره اطعام... تو گفتی:
هر قدر که می‌خواهی... بَردار! زیاد است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد