تمرین لب مکیدن من، لب گزیدن است
حسرت؛ مقدمات به جانان رسیدن است
هر چند خلق، دوختهاش را کُند پسند
در سِلک ما لباس برای دریدن است
دیدی که منّت تو بدون رقیب نیست
گیسو و آه نیز برای کشیدن است
بگشای خاک خویش و سرت را ز من بگیر
گوهر که رو شدهست برای خریدن است
دل در هوای آن لب صد بند میپرد
از روی بند کار پرنده پریدن است
قدری به من برس که ز ره سخت خستهام
هر چند باغ دردم و کارم رسیدن است
در حیرتم که چوب چرا نیشکر نشد
آیا نه اینکه کار لبت آفریدن است؟
•
در آتش تو هستی من بیقرار شد
اسفند را معاشقه از خود جهیدن است
ذوق تکلم از دهنم آب میبرد
اما هنوز شوق دلم در شنیدن است
سلام
دوست دارم نظرتو در مورد نوشته هام بدونم
ممنون
سلام
نظری ندارم.