صبح، روزی پشت در میآید و من نیستم
قصهی دنیا به سر میآید و من نیستم
یک نفر دلواپسم این پا و آن پا میکند
کاری از من بلکه بر میآید و من نیستم
خواب و بیداری... خدایا باز هم در میزند
نامههایم از سفر میآید و من نیستم
هر چه من میآمدم تا نبش کوچه، او نبود
روز آخر یک نفر میآید و من نیستم
در خیابان، در اتاقم، روی کاغذ، پشت میز
شعر تازه آن قدر میآید و من نیستم
بعدها اطراف جای شبنشینیهای من
بوی یک سیگار زر میآید و من نیستم
بعدها وقتی که تنها خاطراتم مانده است
عشق روزی رهگذر میآید و من نیستم
مناسبتی بزارید خو
عیده
تگ امام رضا رو کلیک کنید.