ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

اصغر عظیمی‌مهر

از عیانی عنایت، عین اعیان می‌شود
دست خالی هر که راهی خراسان می‌شود

از کبوترهای دست‌آموز گنبد بشنوید:
خوش به حال هر که بر این سفره مهمان می‌شود

ارزش یک عمر دارد ساعتی در این حرم
در مصاف عشق، اغلب عقل حیران می‌شود

اشک می‌ریزند بر گِرد ضریحش عاشقان
گاه حتی بی دعای نوح؛ طوفان می‌شود

ارزش انگور گاهی کم‌تر از یاقوت نیست
ریگ در دستان او لعل بدخشان می‌شود

سرمه‌ی چشم ملایک بوده خاک پای او
صخره زیر گام او تخت سلیمان می‌شود

اقتدار شاه یعنی گاه، تعداد اسیر
بیشْ از گنجایشِ محدودِ زندان می‌شود

آن که می‌گیرد شفا سمت طبیبش برنگشت!
خوش به حال آن که دردش سخت درمان می‌شود

رفته‌رفته سخت خواهد شد دل بی مرحمت
سینه‌ای که دست رد خورده‌ست سندان می‌شود

بی‌نفس می‌افتم از پا در میان خواب‌ها
هر کجا می‌بینم آهویی هراسان می‌شود

من پناه آورده‌ام امشب به تو ای وای من!
آهویی در خانه‌ی صیاد، پنهان می‌شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد