ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چون شعله در دستانِ دشتِ پنبه، گیرم
دستی بده، تا قبل افتادن بگیرم
تصمیمهایی مانده از دورانِ کبری
تصمیم دارم کلّشان را من بگیرم
گیرم کسی عشقش کشید و عاشقم شد
دیگر نباید حسّ سوءظن بگیرم
من یوسف قرنَم، زلیخا! خاطرت تخت
این بار میخواهم خودم گردن بگیرم
یک روز قبلِ جشن، یاد من بینداز
با میوه، چسب زخم هم حتماً بگیرم
از لحظهای که دست تو آلودهام شد
در شهر میگردم که پیراهن بگیرم
ای عشق! دستم را بگیر و حائلم باش
میترسم از دامان اهریمن بگیرم
سلام این شعرو از فیس دیدم درجش کنید ممنون:
-------------------
در این هوای ملایم بیا قدم بزنیم
دوباره شرط ببندیم حرف کم بزنیم
شب و طراوت باران و کوچه ی خلوت
و حال خوب تو جان می دهد قدم بزنیم
و گاه نیز سرت روی شانه ام بگذار
مباد خلوت این کوچه را به هم بزنیم
چنان چه حرف و گله از گذشته ها داریم
بدون شرم بیا روبه روی هم بزنیم
علی دولتیان